سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مبنای دوم:حقوق طبیعی وگذر از تکلیف به حق (جمعه 86/12/3 ساعت 12:14 عصر)
در توضیح مبناى پیشین گفته شد که تئورى الهى حکومت مورد ادعاى کلیسا، به صورت مطلق حقوق و نقش مردم را نادیده انگاشته بود که آن موجب دورى مردم و روشنفکران مسیحى از کلیسا به عنوان نماد و مظهر دین مسیحیت شد.

در برابر نظریه فوق، واکنش افراطى از سوى مردم به خصوص روشنفکران مسیحى بروز کرد که بر اساس آن، با طرح نظریه حقوق طبیعى، این بار حقوق دین و خداوند نادیده انگاشته شد. مدعیان حقوق طبیعى، تنها از حقوق و منافع مردم، آن هم منافع مادى و دنیوى سخن مى‏رانند و منکر حقوق الهى و تکالیف دین براى مردم هستند وپروسه «گذر از تکلیف به حق» را مطرح مى‏کنند.

به دیگر سخن، با طرح نظریه «حقوق طبیعى»، مشروعیت الهى حکومت و به تعبیرى «مشروعیت از بالا» جاى خود را به مشروعیت مردمى و دموکراسى داد که رهاورد آن انکار هرگونه نقش دین در حقوق طبیعى؛ از قبیل آزادى، تعیین حکومت و حاکم شد.

جان لاک از مبتکران نظریه حقوق طبیعى است که تأثیر عمده‏اى در تصویب قوانین بعدى؛ از جمله اعلام استقلال قانون اساسى امریکاداشت. [19]

برخى از روشنفکران مسلمان نیز با تأثیر از این مبنا، خواهان بسط و اجراى آن در آیین مقدس اسلام شده‏اند و صریحاً دین اسلام را دین تکلیف‏زا مى‏دانند و آن را به نادیده انگاشتن حقوق مردم متهم‏مى‏کنند. [20]


تحلیل و بررسى

1. رجوع حقوق طبیعى به استعدادها و کمالات: استاد در تحلیل و بررسى حقوق طبیعى، ضمن پذیرفتن اصل آن، به این نکته تأکید مى‏کند که حقوق طبیعى نه تنها با دین و حکومت الهى منافات ندارد، بلکه اعطا کننده حقوق طبیعى و اساسى براى انسان دستگاه خلقت خود آفریدگار متعال مى‏باشد. جهان نظامند آفرینش داراى هدف و غایت است و موجودات را به سوى کمالاتى هدایت مى‏کند، نیل به کمالات در گرو استعدادهاى خاص هر پدیده‏اى است؛ مثلاً طبیعت و استعداد زنبور در انجام کارها صددرصد طبیعى است، گروهى از آن مأموریت نگهبانى و گروهى دیگر مأموریت کارگرى و تأمین تغذیه کندو را به عهده دارند، لذا در آن حیوان، حقّ انتخابِ شغل فاقد معناست.

اما طبیعت به انسان استعدادهاى مختلفى را اعطا کرده است که این استعدادها مبناى «حقوق طبیعى» را تشکیل مى‏دهند. استاد در این باره‏مى‏گوید:

«از نظر ما حقوق طبیعى و فطرى از آنجا پیدا شده که دستگاه خلقت، با روشن بینى و توجه به هدف، موجودات را به سوى کمالاتى که استعداد آن‏ها در وجود آن‏ها نهفته است، سوق مى‏دهد. هر استعداد طبیعى مبناى یک «حق طبیعى» است و یک سند طبیعى براى آن به شمار مى‏آید؛ مثلاً فرزند انسان حق درس خواندن و مدرسه رفتن دارد، اما بچه گوسفند چنین حقى ندارد، چرا؟ براى اینکه استعداد درس خواندن و دانا شدن، در فرزند انسان هست، اما در گوسفند نیست...

مطالعه در احوال بشر ثابت مى‏کند که افراد بشر طبیعتاً هیچکدام رییس یا مرئوس آفریده نشده‏اند، هیچ کس کارگر یا صنعتگر یا استاد یا معلم یا افسر یا سرباز یا وزیر به دنیا نیامده‏است.» [21]

پس «حقوق طبیعى» امر اعتبارى و قراردادى نیست که توسط گروهى از سیاست مداران یا فلاسفه سیاسى به رشته تحریر در آمده باشد و با یک قیام و قعود در مجمعى به تصویب برسد، بلکه حقوق طبیعى انسان‏ها امر فطرى و طبیعى است که خداوند و جهان خلقت با آفرینش خاص انسان - یعنى انسان مختار هدفمند به سوى رستگارى و معنویت - آن را به انسان اعطا کرده است. [22]

2. خطاى غرب در تفسیر مبناى حقوق طبیعى: از مطالب پیشین روشن مى‏شود که بیشتر مدعیان حقوق طبیعى و بشر در غرب، مبناى آن را تنها تمایلات و غرایز انسان ذکر مى‏کنند و از فلسفه آفرینش انسان و تعدیل تمایلات نفسانى و حیوانى توسط عقل سخن به میان نمى‏آورند، بلکه چه بسا بدان قایل نباشند، اما حقوق طبیعى و بشر در اسلام، از انسانیت انسان نشأت گرفته است؛ انسانى که هدفش تقرب به خداست، لذا تمایلات و غرایز انسانى باید توسط قوّه عاقله تعدیل و کنترل شود.

بر این اساس، هر نوع خواسته انسان در غرب؛ از جمله مطلق عقیده و آزادى که شامل آزادى جنسى نیز مى‏شود، حقوق طبیعى قلمداد مى‏گردد، اما چنین قرائتى از حقوق طبیعى، با مبانى دینى سازگار نیست.

از اینجا نکته مناقشه نگاه غرب و دین به مسأله «تکلیف» و «حق» نیز روشن مى‏شود. در نگاه غربى چون «تکلیف» مقید تمایلات و غرایز نفسانى انسان است، مخالف حقوق طبیعى تفسیر مى‏شود، اما در منظر دین، چون تکالیف، انسان را به غایت و هدف مسیر زندگى خود نزدیک مى‏کند و مطابق استعدادهاى انسانى است، عین «حق انسانى» تلقّى مى‏شود. استاد در تحلیل خطاى مبناى حقوق بشر غربى‏ها مى‏گوید:

«به نام حقوق بشر حرف‏هاى مفت و بى اساس - که درست فکر نکرده‏اند - مى‏گویند. مى‏گویند بشر فى حدّ ذاته، قطع نظر از دین و مذهب، حقوقى دارد. منشأ این حقوق چیست؟ چرا بشر چنین حقوقى دارد؟ این حقوق را چه کسى قرار داده و از کجاست؟ چرا بشر چنین حقوقى دارد و آن اسب این حقوق را ندارد؟ آیا طرحى در عالم هست که چه براى چیست؟.» [23]

استاد در پاسخ به این پرسشها متذکر مى‏شود که همه حقوق انسان به دلیل انسانیت و نه جسم و نفس حیوانى است، و چون انسان غایت دارد، آن غایت از انسان نیز متعالى‏تر است و لذا همه حقوق انسانى را باید نسبت به آن هدف متعالى بسنجیم. بر این اساس حقوق انسانى به انسانیت انسان و نه صرف انسان مادى تعلق دارد و هر امرى که موجب بالندگى انسان شود، آن «حقوق بشر» و آنچه مانع بالندگى و رشد انسانیت انسان شود، نه تنها حق بشرى نیست، بلکه به دلیل آسیب رسانى به حق بشرى باید مورد ملامت و محکومیت قرار گیرد.

«اگر حق معنى دارد - که واقعاً هم معنى دارد - این بر اساس اصل علت نهایى است، یعنى‏این رابطه که این اشیا براى انسان آفریده شده است. پس انسان هم براى یک حقیقت‏عالى‏تر و متعالى‏تر آفریده شده است. وقتى انسان براى یک حقیقت عالى‏تر ومتعالى‏تر آفریده شده است، آن حقیقت از انسان مقدس‏تر است، انسان قداست خودش رابه اعتبار انسانیت کسب‏مى‏کند.» [24]

«اگر تمایلات انسان را ریشه و منشأ آزادى، و دموکراسى بدانیم، همان چیزى به وجود خواهد آمد که امروز در مهد دموکراسى‏هاى غربى شاهد آن هستیم. در این کشورها، مبناى وضع قوانین در نهایت امر چیست؟ خواست اکثریت. و بر همین مبنا است که مى‏بینیم، هم جنس بازى، به حکم احترام به دموکراسى و نظر اکثریت، قانونى مى‏شود.» [25]

استاد تفاوت نگرش اسلام و غرب به آزادى را چنین تشریح‏مى‏کند:

«در نقطه مقابل این نوع دموکراسى و آزادى دموکراسىِ اسلامى قرار دارد، دموکراسى اسلامى بر اساس آزادى انسان است، اما این آزادى انسان، در آزادى شهوات خلاصه نمى‏شود، البته اسلام دین ریاضت و مبارزه با شهوات به معناى کشتن شهوات نیست... کمال انسان در انسانیت و عواطف عالى و احساسات بلند اوست. اینکه مى‏گوییم در اسلام دموکراسى وجود دارد، به این معنا است که اسلام مى‏خواهد آزادى دموکراسى در بند کردن حیوانیت و رها ساختن انسانیت به انسان بدهد... آزادى، حق انسان، بما هو انسان است، حق ناشى از استعدادهاى انسانى انسان است، نه حق ناشى از میل افراد و تمایلات آن‏ها.» [26]

3. تکالیف دینى حقوق انسانى: حاصل نگاه عقلانى و دینى به حقوق بشر این شد که ماهیت و ملاک حق بشرى، هرگونه حقى است که موجب فعلیت استعداد بشرى در بالندگى انسانیت و تأمین سعادت حقیقى خود شود. از این رو از آنجا که تکالیف دینى از عوامل مؤثر این سعادت حقیقى بشر است، جزو حقوق بشرى تلقى مى‏شوند، هر چند که به ظاهر و با نگاه سطحى موجب تحدید بعضى آزادى‏ها گردد.

استاد در این باره مى‏گوید:

«بنابراین، در زمینه امر و اراده خدا - که امر خدا و اراده خدا هم چیزى جز سعادت بشریت نیست - دیگر حقى در مقابل آن پیدا نمى‏شود که کسى بگوید من به دلیل اینکه فقط انسان زیست‏شناسى هستم و یک سر و دو گوش دارم، حقى دارم و این حق من به هیچ وسیله‏اى قابل سلب نیست. خیر چنین چیزى نیست. حق مال تو نیست، مال انسانیت است. تو در مسیر انسانیت باشى ذیحق هستى، از این مسیر که خارج شدى حقى به هیچ چیز ندارى، حتى به جان خودت.» [27]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ ?
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 10 بازدید
    بازدید دیروز: 2
    کل بازدیدها: 21269 بازدید
  • درباره من
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •